کریستوفر ریو و اصل اعتماد در کار تیمی
در سال ۱۹۵۵، کریستوفر ریو همه چیز داشت. او با بهترین دوست خود، دانا ازدواج کرده بود و سه فرزند فوق العاده داشت. و خانواده اش در ساختمان زیبایی واقع در ییلاق وست چستر نیویورک زندگی می کردند.
او یک پیانیست کار آزموده بود که موسیقی کلاسیک می ساخت. او علاقمند به سفر و یک ورزشکار بی نظیر، دریانوردی حرفه ای ،خلبان رسمی، اسکی بازی عالی، غواص و سوارکار بود.
و البته در حرفه ی خود موفقیت بزرگی را نیز تجربه کرده بود. هنگامی که نوجوان بود، تصمیم گرفت که در کار نمایش، شغلی پیدا کند،و زمانی که تنها ۱۶ سال داشت، مدیر برنامه داشت، او در دانشگاه کرنل و دانشکده ی جولیارد، حرفه اش را آموخت و به عنوان یک هنر پیشه حرفه ای مشغول به کار شد.
در جریان اهدای جوایز آکادمی در سال۱۹۷۹، جان وین رو به کری گرانت کرد و در مورد ریو گفت: (این مرد جدید ماست، او از ما پیش می افتد). او تنها به کمک مهارت های بازیگری اش، بلکه همچنین به خاطر ظاهر زیبا و جسم تاثیر گذارش که قدی معادل شش فوت و چهار اینچ را شامل می شد، به یک ستاره تبدیل شد. ۱۹۹۵، در سن ۴۲ سالگی ریو در هفده فیلم سینمایی (از جمله سوپر من)، دوازده فیلم تلویزیونی شرکت کرد و مورد توجه مردم بود. اما ناگهان زندگی اش زیرورو شد.
در ۲۷ مه ۱۹۹۵، در جریان رقابت های سوار کاری کشوری، کریستوفر ریو از اسبش باک به زمین افتاد، او ابتدا به داخل سیم خارداری که اسبش از پریدن روی آن امتناع کرده بود افتاد و سپس به زمین سقوط کرد. اولین و دومین مهره ستون فقراتش آسیب دید و تنفسش قطع شد. او از گردن به پایین فلج شد. اگر گروه امداد پزشکی پس از چند دقیقه، به بالین او نرسیده بودند، زنده نمی ماند.
ریو جریان سقوطش را به یاد ندارد. تنها چیزی که به یاد دارد زمانی است که قبل از شروع مسابقه در اصطبل گذرانده بود. اتفاق بعدی که به یاد می آورد، این است که پس از سه روز در بخش مراقبت های ویژه ی بیمارستان دانشگاه ویریجینیا به هوش آمده است. در آن چند روز، پزشکان او را با دستگاه تنفس مصنوعی زنده و بی حرکت نگهداشتند و گردنش را با عمل جراحی به ستون فقراتش متصل کردند. آسیبی که بر ریو وارد شد، معمولا (( آسیب شخص به دار آویخته)) نامیده می شود. ریو بعد ها گفت: ((گویی به دارم آویخته باشند، طناب را پاره کنند و مرا به توانبخشی بفرستند.)) در آن زمان زنده ماندنش را ۵۰% تخمین می زدند.
نجات یافتن از آسیب نخاعی برای هر کسی ممکن نیست، چه از نظر احساسی و چه از نظر جسمی. آسیبی که شما را بی پناه بر جای می گذارد، به نحو غیر قابل درکی مخرب است. او ساعاتی پس از به هوش آمدن اهمیت واقعی یک تیم را درک کرد.
ریو به خاطر می آورد: ((هنگامی که گفتند در چه وضعیتی هستم، احساس کردم که دیگر وجود ندارم. سپس دانا، همسرم ، به اتاقم آمد و در کنار تختم زانو زد. به چشمان یکدیگر نگاه کردیم. من گفتم: شاید اوضاع چندان هم وخیم نباشد، شاید بخواهند آزمایش ها یی روی من انجام دهند. او در حالی که می گریست گفت: اما تو هنوز خودتی و من دوستت دارم. و این زندگی مرا نجات داد.))
قبل از این حادثه، کریستوفر و دانا ریو زندگی زناشویی خوبی داشتند. اما در سال های پس آن اتفاق، روابط آنها نیرومند تر شده است. کریس، دانا و پسرشان ویل، به عنوان هسته ی مرکزی تیم عمل می کردند، آنها در اطراف خود تیم شگفت انگیزی که شامل ارتشی از متخصصین حرفه ای پزشکی بود، ایجاد کرده اند. برخی از آنها به درمان فیزیکی، فیزیوترابی، و درمان تنفسی اش می پرداختند و عده ای دیگر نیز به غذا، لباس و استحمام او می پرداختند و سایر نیاز های شخصی او را بر آورده می کردنند. برخی دیگر از افراد هنگام خواب شبانه هر ساعت یک بار او را در بسترش جا به جا می کنند. او به طور منظم متخصصین متعددی را می دید.
ابتدا سعی افرادی که در اطراف او بودند، مهمترین عامل زنده نگه داشتن وی بود. اکنون این افراد برای حفظ سلامت او فعالیت می کنند. ((آنچه در این وضعیت به خودتان می گویید این نیست که این چه زندگی است که دارم؟ بلکه این است که چه نوع زندگی می توانم برای خودم بسازم؟ و پاسخ اعجاب آور این است: بهتر از آنچه که فکرش را بکنی!))
ریو امیدوار است که روزی دوباره راه برود. در حال حاضر او می داند که به اعضای قابل اعتماد در تیم نیاز دارد. او می گوید: ((اگر همه ی آنهایی که برای کمک به من در اطرافم هستند در انجام وظایف خود کوتاهی کنند، از من عصبانی باشند یا مرا بگذراند و بروند، کاری از دستم ساخته نیست. مطلقا هیچی.. همه ی اینها از برکات خداوند است. هیچ کس مجبور نیست که این کار ها را انجام دهد و من کاملا به آنها اعتماد دارم.)) این شرایطی است که هر تیمی باید داشته باشد، صرف نظر از اینکه بتوانید به روشنی ریو، آن را ببینید. اعضای یک تیم باید نسبت به یکدیگر اعتماد داشته باشند و بر یکدیگر تکیه کنند.
مشخصات افراد قابل اعتماد یک تیم
انگیزه های پاک و سالم : اگر شخصی همواره منافع خود را بر آنچه صلاح تیم است مقدم بشمارد، غیر قابل اعتماد بودن خود را اثبات کرده است. هنگامی که کار تیمی مطرح است، انگیزه ها اهمیت می یابند.
مسئولیت پذیری: مایکل کوردا، ویراستار با سابقه و مولف پر فروش ترین های نیویورک تایمز تاکید می کند که: ((نکته ای که در همه افراد موفق مشترک است، توانایی آنها در پذیرش مسئولیت است.)) اعضای قابل اعتماد تیم تمایل دارند کارهایی را انجام دهند که می توانند.
تفکر بی نقص: کافی نیست که حداکثر سعی مان را بکنیم، گاهی باید کاری را که لازم است انجام دهیم.(وینستون چرچیل)
کمک و مشارکت هماهنگ: کیفیت نهایی یک شخص قابل اعتماد، هماهنگی او با تیم است. اگر نتوانید همواره به اعضای تیم اعتماد داشته باشید، هیچ وقت نمی توانید روی تیم حساب کنید. هماهنگی به چیزی بیش از استعداد نیاز دارد. شخصیتی عمیق می طلبد تا افراد بتوانند پی گیر باشند مهم نیست چه اندازه خسته، افسرده، یا پر مشغله باشید.
برای بهبود قابلیت اعتماد:
۱- انگیزه های خود را بررسی کنید: اگر قبلاً اهدافتان را بر روی کاغذ نیاورده اید، همین حالا کتاب را روی زمین بگذارید و این کار را بکنید. به آنها نگاه کنید. چه تعداد از آنها به نفع تیم، خانواده یا سازمانی که در آن کار می کنید است.
۲- بفهمید که حرفهایتان تا چه حد ارزش دارد: از ۵ نفر از هم تیمی هایتان بپرسید: وقتی می گویم کاری را انجام می دهم، تا چه حد حرف مرا قبول می کنید؟ نمره ای میان ۱و۱۰ به من بدهید.
۳- شخصی را بیابید که روی شما حساب کند: اگر شخصی همراهتان باشد و به شما کمک کند، احتمال اینکه تعهدات خود را پیگیری کرده و شخصیت قابل اعتمادی شوید،بسیار زیاد می شود. شخصی را بیابید که به او احترام می گذارید و از او بخواهید در پیگیری حفظ تعهداتتان، کمکتان کند.