شهرام ترقی

محقق در زمینه کسب و کار

مولف و نویسنده

مدرس علوم تجارت

تحلیلگر زبان بدن و چهره خوانی

ارائه دهنده پروژه کسب و کار

0

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

شهرام ترقی

محقق در زمینه کسب و کار

مولف و نویسنده

مدرس علوم تجارت

تحلیلگر زبان بدن و چهره خوانی

ارائه دهنده پروژه کسب و کار

نوشته های بلاگ

انرژی های درونی را بشناسید

انرژی های درونی را بشناسید

قدرت تخیل خود را پرورش دهید

برآورد شده  که هفتاد درصد از یادگیری های انسان در شش سال اول زندگی صورت می پذیرد. همچنین توانایی جذب چیز های تازه به همین ترتیب و در طی همین  سالهاست. تخیل انسان نیز پر بارترین دوران خود را در این سالهای  نخستین طی می کند. واقعیت انکار ناپذیر آن است که تخیل کلید تمام یادگیری ها و کلید حل تمامی مسائل است. از این روست که ادیسون­ها و انشتین های دنیای ما همگی دارای قوه تخیل فوق العاده­ای بوده­اند. به عنوان مثال انشتین با تخیل ذهنی خود به میان سیارات و بر فراز پرتوهای ماه به نظریه­های علمی خود در مورد زمان و فضا دست یافت. توانایی او در تخیل کودکانه به او کمک کرد تا به غولی در میان اندیشمند ان تبدیل شود.

برای داشتن یک حافظه خوب یک تخیل خوب داشتن لازم است و یکی از دلایلی که سالمندان اغلب از ضعف حافظه  گله می کنند نیز همین است. آنها تخیل را نابود کرده اند بطوریکه ذهن آنها قادر به خلق تصاویر و گنجاندن آن در حافظه خود نیست.

هر وقت ما اطلاعاتی را در خزانه حافظه خود ثبت می کنیم، از قوه تخیل و قدرت عینی سازی خود برای خلق تصاویر استفاده می کنیم و این توان تصویر سازی است که سهولت یا دشواری یاد آوردن آن اطلاعات را تعیین می­کند. بعلاوه برای آسودگی و آرام بودن می توان یک منظره تخیلی را مجسم  کنیم و این یک توانایی ارزشمند است.

در مقابل کسی که فاقد قوه تخیل رشد یافته است برای آسوده سازی خود با مشکلات بسیاری روبرو خواهد بود. تخیل خود را مانند جسم خود پرورش دهید. هر چه تخیل شما رشد یافته تر باشد، یادآوری و حل مسائل برایتان آسانتر خواهد بود.

بزرگترین فاتحان تاریخ بشر، خیال پردازانی بودند که آرزوها و سرشت خود را برای ارائه خدمتی منحصر به فرد به بشریت در هم آمیخته اند. لئوناردو داوینچی در دوازده سالگی با خود می گفت: ”من روزی یکی از بزرگترین هنرمندان تاریخ جهان خواهم شد و همنشین شاهزادگان خواهم بود“ .

در روزگاران قدیم پسرک جوانی زندگی می کرد که نامش  ناپلئون بود. او هر روز ساعتها و ساعتها در رؤیای خود به هدایت و رهبری  ارتش خود می پرداخت و اروپا را فتح می کرد. بقیه این داستان را در تاریخ بخوانید. بنابراین راه پیشرفت در هر زمینه همراه کردن تمرینات جسمانی منظم با تمرینات ذهنی منظم است.

یافته های علمی ، اخیراً ثابت کرده  که وقتی ما خود را در حال انجام عملی تجسم می کنیم درست مثل آن موقعی است که واقعاً آن عمل را انجام می دهیم. مغز برای ایجاد رفتارهای نو، دست به تغییرات الکتروشیمیایی در سلولهای خود می زند. بنابراین برای کسب بهترین نتایج نیاز به تمرین ذهنی و تمرین جسمانی داریم. بنابراین ما می توانیم بازی گلف، صحبت کردن در میان جمع، اعتماد به نفس و مهارتهای رانندگی و تمام فنون دیگر را با نشستن روی یک صندلی راحتی و تمرین ذهنی، بهبود ببخشیم.

ارزش اساسی تمرین ذهنی در این است که الگویی از عملکرد کامل و بدون نقص به سلولهای مغز ارائه می دهد. ما در سطح تخیل مرتکب اشتباه نمی شویم. علاوه بر آن یاد می گیریم که اگر مرتباً نتایج نامطلوبی را در ذهن تصویر کنیم چیزی جزء نتایج نا مطلوب نصیب ما نخواهد شد. پس اگر می خواهید در یک کلاس کنفرانس دهید یا یک تلفن مشکل بزنید یا برای اولین بار یک قایق بادبانی برانید، قبل از هر چیز زمانی را به انجام بی عیب و نقص آن عمل در ذهن خود اختصاص دهید. موفقترین مردم دنیا همین کار را می کنند.

در زمان حال زندگی کنید

میزان آرامش ذهن و کارایی فردی ما بر اساس میزان توانایی ما برای زیستن در لحظه حال مشخص می شود، صرفنظر از آنچه دیروز رخ داده است و آنچه فردا ممکن است اتفاق بیفتد. حال جایی است که شما در آن ایستاده اید. از این دیدگاه کلید شادی و خرسندی متمرکز ساختن ذهن بر لحظه حال است.

یکی از نکات جالب توجه در باره کودکان همین است که آنها خود را تماماً در لحظه حال غرق می کنند. آنها کاملاً در گیر فعالیت کنونی خود می شوند که این فعالیت می­تواند تماشای یک سوسک، نقاشی کشیدن، ساختن یک قصر ماسه­ای و یا کارتون نگاه کردن و یا هر چیز دیگر باشد. اما وقتی بزرگ می شویم هنر فکر کردن و نگران بودن را در یک لحظه فرا می گیریم. به مشکلات گذشته و مسائل آینده اجازه تجمع در زمان حال را می دهیم و بدین ترتیب حال را می بازیم. ما همچنین یاد می گیریم که لذت و شادیهای خود را به تعویق بیندازیم و همواره به امید آینده ای متفاوت بنشینیم.

دانش آموز دبیرستانی با خود می گوید که وقتی مدرسه را تمام کنم و وارد دانشگاه شوم آنوقت ایده آل است. وارد دانشگاه می شود و با خود می گوید که وقتی مدرکم را بگیریم دیگر هیچ غمی نخواهم داشت.

بالاخره مدرکش را هم می­گیرد آنوقت است که می بیند تا وقتی شغل مناسب نداشته باشد نمی­تواند خوشبخت باشد. کاری اختیار می کند اما هنوز هم نمی­تواند خوشبخت باشد. با گذشت سالهای پیاپی او خوشبختی، شادی و آرامش خود را مرتباً تا نامزد شدن، تا ازدواج کردن، تا خریدن خانه و ماشین، تا بازنشستگی و… به تعویق می اندازد و قبل از آنکه به خود اجازه شادی سعادتمندانه دهد، از دنیا می­رود. تمام لحظات او صرف نقشه کشیدن برای آینده متفاوتی می­شود که هرگز از راه نمی­رسد. آیا داستان زندگی شما هم از نوع این داستان است که شاد زیستن خود را به آینده ای دور دست موکول می کنید؟

ما بجای آنکه از لحظات امروز زندگی خود لذت ببریم نقشه شادی را برای آینده می کشیم. زیستن در زمان حال بدین معناست که ما از هر کاری که در حال انجام آن هستیم به خاطر خود آن لذت ببریم و نه اینکه صرفاً به دنبال هدف نهایی آن باشیم. زیستن در حال به معنی دلپذیر ساختن لحظه جاری بجای دور انداختن آن است. این تصمیم ماست که لحظه به لحظه زندگی را واقعاً زنده باشیم و لذت ببریم و شادمانه زندگی کنیم.

هر گاه در حال زندگی کنیم، ترس را از ذهن خود می­رانیم. اساساً ترس مقوله ای است که مربوط به حوادثی است که ممکن است در آینده اتفاق بیافتد. این ترس می­تواند چنان فلج کننده باشد که انجام هر عمل سازنده ای را برای فرد ناممکن بسازد. اما شما فقط زمانی در معرض ترسهای شدید قرار می گیرید، که بی حرکت و منفعل باشید و درست در همان لحظه­ای که وارد عمل می­شوید و واقعاً کاری انجام می­دهید، ترس­ها فروکش می کند. زیستن در حال به معنای حرکت کردن بدون ترس از عواقب است.

این نکته را به خاطر داشته باشید که اگر نگرانی در ذهن خود دارید، مثلاً کار خود را از دست داده اید یا همسرتان شما را ترک کرده است، این کار ساده ای نیست که ذهن خود را از این نگرانی خالی کنید و به آرامش برسید. اما ساده ترین راه بهبود وضعیت روانی شما دست به عمل بردن، مشغول بودن و مشارکت است. کاری انجام دهید. هر فعالیتی که باشد. ورزش کنید، به پارک بروید یا به کار باغبانی مشغول شوید. خلاصه اینکه زمان چیزی جز یک مفهوم انتزاعی در ذهن ما نیست. این لحظه تنها زمانی است که در اختیار داریم. از این لحظه چیزی بسازید، لذت ببرید و زندگی کنید و به خاطر اتفاقات آینده نفس را در سینه حبس نکنید.

بزرگ فکر کنید

ما برای خوشبخت شدن چشم به راه آینده ایم و در نتیجه هرگز خوشبخت نمی­شویم، زندگی نمی کنیم بلکه به امید زندگی نشسته ایم. در واقع یکی از علل خوشبخت نبودن سرمایه گذاری روی آینده است. بیشتر انسانها زندگی نمی کنند، از زندگی امروز خود لذت نمی برند و پیوسته منتظرند که در آینده اتفاقی بیفتد. وقتی ازدواج می کنند خوشبخت خواهند شد. وقتی شغل بهتری بدست آورند به خوشبختی خواهند رسید. وقتی پول خرید خانه را پرداختند، وقتی  بچه هایشان را راهی  دانشگاه کردند و وقتی کاری را به اتمام رساندند و پیروز شدند آنوقت است که به خوشبختی خواهند رسید. این افراد بدون استثناء مأیوس می­شوند چرا که خوشبختی یک عادت ذهنی است، یک برداشت ذهنی است. اگر آن را یاد نگیریم و همین حالا روی آن تمرین نکنیم هرگز تجربه اش را نخواهیم کرد. اگر قرار است خوشبخت شویم باید خوشبخت باشیم.

همه روزه یادآوری خاطرات و اندیشه های خوب و دلچسب را تمرین کنید، چرا که این کار شما را در انجام کارهایتان کمک می کند. اگر کسی می خواهد حال بهتری داشته باشد باید احساسات لطیف و خیر خواهی و مثمر ثمر بودن را در اندیشه خود زنده کند. باید این کار را مثل ورزش صبحگاهی بطور مرتب انجام داد و مرتب به زمان این ورزش روانی بیافزائید.

تصویر ذهنی و عادتهای انسان با هم ارتباط دارند. با تغییر یکی از آنها دیگری هم خود به خود تغییر می کند. وقتی آگاهانه عادت بهتری در خود ایجاد می کنیم تصویر ذهنی جدیدی جای عادات قدیمی را می گیرد و انگاره جدید را پرورش می دهد.

جالب است بدانید که نود و پنج درصد رفتار، احساس و واکنش افراد از روی عادت است. نوازنده پیانو برای زدن مضرابها به تصمیم گیری نیازی ندارد. درست به همین شکل که هر وقت با موقعیت مشابهی روبرو شویم ، اندیشه و احساس و عمل مشابهی از ما سر می زند. اما نکته اینجاست که عادت اصلاح شدنی است و می توانیم آنرا بطور کلی تغییر دهیم. کافی است که تصمیم آگاهانه ای بگیریم و روی آن تمرین کنیم. نوازنده پیانو می تواند از روی آگاهی تصمیم بگیرد که مضراب متفاوتی را فشار دهد و آهنگ های جدیدی را بوجود آورد. بنابراین شما هم می توانید با تکرار رفتار مطلوب آن را  در تصویر ذهنی خود ثبت نمایید.

حالات خود را به سمت شادی ها سوق دهید.

در چهره هر یک از ما بیش از هشتاد ماهیچه وجود دارد که انقباض و انبساط آنها باعث تغییر قیافه ما می شود. اگر این عضلات را به حالتی از افسردگی و یأس عادت دهید بی شک حالت روحی ما را تحت تأثیر خود می گذارد. پس سعی کنید در چهره خود نشانه های خشم، عصبانیت، ناکامی، انزوا ، خستگی و بدبختی را کنار بگذارید و جای آن را به آرامش، هیجان، شادابی، کنجکاوی، اعتماد، ملایمت و خوشبختی بدهید. هر یک از حالات را می توانید در خود ایجاد کنید. می­توانید خود را قوی احساس کنید. می توانید لبخند بزنید و همه چیز را با یک خنده تغییر دهید. اگر شما مرتباً بدن خود را در حالتی قرار دهید که گویی دچار ضعف هستید و اگر شانه های خود را به حالت فرو افتاده در آورید و اگر مانند اشخاص خسته راه بروید، خستگی را احساس خواهید کرد. می توانید عکس همه این کارها را هم انجام دهید چرا که انتخاب با شماست.

کارهایی هست که از هم اکنون می­توانید انجام دهید تا حالت روحی و در نتیجه نوع احساس و رفتار شما تغییر کند. نفس­های عمیق بکشید و لبخند بزنید. اگر می­خواهید تغییری در زندگی خود ایجاد کنید خود را ملزم کنید که روزی یک دقیقه جلو آینه بنشینید و از عمق وجود بخندید، شاید این کار به نظر شما مسخره و احمقانه بیاید اما بدانید که با این عمل مغز خود را تحریک می کنید و ارتباطات عصبی خاصی در مغز به وجود می­آورید که منجر به لذت و شادی می شود و در نتیجه به این حالت عادت می کنید.

پس کلید موفقیت این است که الگوهایی از حرکت به وجود آوریم که به ما احساس اعتماد به نفس، قدرت، انعطاف پذیری و شادمانی دهد. توجه داشته باشید کـه رکود و سستی چیزی به جز نداشتن تحرک نیست. آنچه باعث بروز پیری می­شود، بی حرکتی است و نهایت بی حرکتی مرگ است.

کودکانی را ببینید که بعد از بارندگی در پیاده رو خیابانی راه می­روند. اگر در وسط پیاده رو گودال کوچکی باشد که آب در آن جمع شده باشد این کودکان وقتی به آن گودال مـی­رسند بـه وسط آب می­پرند و آب را به اطراف می­پاشند، می خندند و بازی می کنند. اما در چنین وضعیتی آدم پیر نه تنها گودال را دور می زند بلکه گله و شکایت هم می کند.

اگر می­خواهید در یک لحظه دچار افسردگی شوید راهش آن است که یکی از خاطرات بد زندگی خود را به یاد آورید. هر یک از شما تجربه های ناخوشایندی در گذشته داشته اید. اگر حواس خود را به یکی از این وقایع بد زندگی متمرکز کنید و آن را در ذهن خود مجسم سازید و در باره آن بیاندیشید کم کم آن واقـعه در ذهن شما زنده می شود و آن را احساس می کنید. به همین ترتیب می­توانید در خود احساس شادی وشعف ایجاد کنید. لحظاتی را به خاطر آورید که در نهایت شور و لذت بوده اند. لحظاتی شادی بخش را در نظر مجسم سازید و تصویر روشنی با جزئیات کامل در صفحه ذهن خود تشکیل دهید و آن احساسات را در خود زنده سازید. مسلماً شما قادر هستید که خاطرات شیرین و شادی بخش زندگی اتان را در ذهن خود تجسم کنید.

اتومبیل­ها مجهز به چراغهای زنگ خطر هستند. به عبارت دیگر هر اتومبیل مجهز به دستگاهی است که در مقابل چشم راننده در قسمت جلو اتومبیل نصب شده است و وظیفه دارد که اشکالات پیش آمده در اتومبیل را به اطلاع راننده برساند. مثلاً اگر باطری اتومبیل خالی شده باشد، وقتی فشار روغن پایین بیاید، وقتی موتور بیش از اندازه داغ کند یا بنزین تمام کند نارسایی را به راننده اطلاع می دهد. بی توجهی به این علائم خطر چه بسا اتومبیل را بکلی از بین ببرد اما روشن شدن چراغ خطر به معنی بد بودن اتومبیل نیست. موتور هر اتومبیلی ممکن است داغ کند.

اما اگر راننده همه حواسش را متوجه چراغهای آگاه کننده کند کار خطرناکی کرده و چه بسا که فاجعه ای بیافریند. راننده باید از شیشه اتومبیل مواظب جاده و جایی که می­رود باشد. در واقع کار اصلی او همین است. هر چند وقت یک بار به آگاه کننده ها نگاه می کند اما در تمام دقایق رانندگی چشم به آنها نمی دوزد و به عبارتی با آنها زندگی نمی کند بلکه به هدف مثبت یعنی جایی که می رود توجه می کند.

مشکل اینجاست که بسیاری از ما الگوهای تضعیف کننده ومنفی را گرفته آنها را در نظر خود بزرگ‌، روشن و پر طنین جلوه می دهیم و با کیفیتی که اثر شدیدی بر ما دارند در نظر خود مجسم می کنیم و آنگاه از اینکه روحیه خوبی نداریم تعجب می کنیم. اگر این وضع را ادامه دهیم مثال همان قایقی خواهیم شد که به سمت آبشار در حال حرکت است و آن را حتماً به خاطر دارید. این سفر از زمانی آغاز می شود که نتوانید بر روحیه و رفتار خود مسلط با شید.

نتیجه ای که از این مطالب می توان گرفت این است که خواسته واقعی شما در زندگی چیزی جز تغییر احساسات و عواطف نیست و می توانید در هر لحظه از زمان آن را کنترل کنید. بنابراین سعی کنید کاری که موجب شادی شما می شود انجام دهید. رفتن به کنسرت، رفتن به سینما، رابطه عاشقانه با همسر، صحبت های شیرین با همسر و فرزندان، گفتن لطیفه برای دوستان، ایجاد یک اثر تازه و هر کاری که باعث پاک شدن خاطرات ناخوشایند از صفحه ذهن و یادآوری خاطرات شیرین شود.

نقش تلقین در زندگی انسانها

چند نمونه فراموش نشدنی باعث تغییر نگرش پزشکان و روانشناسان شد. یک زندانی که قصد فرار داشت بطور مخفیانه خود را در یکی از اتاقکهای قطار جا داده بود و بعد از حرکت فهمیده بود که در یخچال قطار قرار دارد.

زندانی مطمئن بود که در طی چندین ساعتی که در یخچال قرار دارد منجمد خواهد شد و دقیقاً این اتفاق هم رخ داد. اما بعد از رسیدن به مقصد مشاهده کردند که زندانی یخ زده در حالی که یخچال قطار خاموش بوده است و این نشان می­دهد که شخص زندانی به خود تلقین کرده که منجمد خواهد شد و این تلقین برای او حکم یک تصویر ذهنی مطابق با افکار او را داشته و همین باعث شده که سلولهای بدن وی واقعاً سرما را حس کرده و کم کم منجمد شوند.

نمونه دوم آزمایشی بود که به پیشنهاد یکی از روانشناسان بر روی دو تن از مجرمین محکوم به اعدام انجام شد. آزمایش به این صورت بود که مجرم اول را با چشمانی بسته در حضور مجرم دوم با بریدن شاهرگ دستش، به مجازات رساندند. در این هنگام نفر دوم با چشمان خود شاهد مرگ او بر اثر خونریزی شدید بود. سپس چشمان نفر دوم را نیز بستند و این بار شاهرگ دست وی را فقط با تیغه ای خط کشیدند و در این حین کیسه آب گرم نیز بالای دست وی شروع به ریختن می کرد این در حالی بود که دست او به هیچ وجه زخمی نشده بود. اما شاهدان یعنی پزشکان و روانشناسان با کمال ناباوری دیدند که مجرم دوم نیز پس از چند دقیقه جان خود را از دست داد، چرا که او مطمئن بود که شاهرگ دستش به مانند نفر اول بریده شده و خونریزی می کند. ریخته شدن خون را نیز بر روی دست خود حس می کرده است. در واقع تصویر ذهنی او چنین بوده که تا چند لحظه دیگر به مانند نفر اول هلاک می شود و همین طور هم شد. این نشان می دهد که دستگاه عصبی شما با توجه به آنچه فکر می کنید یا خیال می کنید که حقیقت دارد واکنش نشان می دهد. دستگاه عصبی شما تجربه خیالی را از تجربه واقعی تمیز نمی دهد. در هر دو مورد با توجه به اطلاعاتی که از ناحیه مغز در اختیار او قرار می گیرد واکنش نشان می دهد. این یکی از قوانین اولیه و اصولی ذهن است. در واقع اینطوری ساخته شده ایم. وقتی این قانون را در افراد هیپنوتیزم شده مشاهده می کنیم شک می کنیم که حتماً نیرویی مرموز یا فوق طبیعی در کار است. در واقع آنچه را که می بینیم فرایند طبیعی عمل مغز و دستگاه عصبی انسان است و نه چیز دیگر. در پدیده هیپنوتیزم اگر بیمار بدرستی گفته های شخص هیپنوتیزم کننده معتقد باشد کارهای حیرت آور انجام می دهد و بیمار رفتاری متفاوت از خود نشان می دهد زیرا طرز فکر و باورش تغییر کرده است.

هیپنوتیزم یا خواب مصنوعی همیشه به نظر اسرار آمیز بوده است زیرا همیشه فهم اینکه چگونه باور کردن می تواند منجر به رفتار غیر عادی انسان شود دشوار بوده است. با خواب مصنوعی چنان برخورد شده که انگار نیرو یا قدرت ناشناخته ای در کار است. اما حقیقت این است که وقتی شخصی را متقاعد می کنید که قدرت شنوایی­اش را از دست داده رفتار ناشنوایان را پیدا می­کند. وقتی او را متقاعد می­کنید که نسبت به درد حساسیت ندارد، می تواند بدون بیهوشی تحت عمل جراحی قرار گیرد و در این میان نیروی مرموزی هم در کار نیست.

تلاش و کوشش شادی آفرین هستند

حشـرات و حیـوانات تقـریباً همیشه مشغول کارند، تدارک زمستان را می­بینند، آماده بهار می­شوند، خودشان را می­شویند، آشیانه را تمیز می­کنند و به بچه­هایشان غذا می­دهند. آنها کاملاً زنده و متحرکند و به نظر می­رسد که کاملاً راضی و خشنود هم باشند.

از حیوانات نیز می­توان درس گرفت، درس بگیریم که برای شاد زیستن به تلاش نیاز است. وقتی غفلتی می کنیم پیشرفتی در امور حاصل نمی شود و این چیزی است که هر دانشجویی در مورد ذهن خود و هر ورزشکاری در مورد بدن خود می­داند.

ما نیاز به تلاش داریم زیرا طبیعت انسان آنرا طلب می کند، زیرا تلاش، امتیاز و اشتیاق انسان برای یادگیری، خود آزمایی، آزمایش و تجربه است. اشتباه اغلب مردم اینجاست که  تنها برای رسیدن به اهداف نهایی کار می کنند و از نفس کار کردن لذت نمی برند، به همین خاطر است که وقتی به اهداف مورد نظر خود نمی رسند دچار یأس و افسردگی می شوند، در صورتیکه باید هر کاری را که انجام می­دهیم صرفاً به خاطر انجام دادن آن لذت ببریم و آن وقت است که رسیدن به هر نتیجه­ای برای ما در حکم گرفتن جایزه است.

پس بیایید از همین لحظه تصمیم بگیریم که به خاطر عشق به کار کردن، کار کنیم و این نیز مانند شاد بودن نیاز به یک تصمیم قاطع دارد. چرا که راز شاد زیستن انجام دادن آنچه دوست می داریم نیست بلکه دوست داشتن آن چیزی است که انجام می دهیم.

هیچ چیز در دنیا نمی تواند جای پافشاری و پشتکار را بگیرد. ذوق و استعداد هم نمی تواند، نبوغ هم نمی تواند، تحصیلات هم نمی تواند که جهان از تحصیل کردگان منزوی پر است. تنها پا فشاری و عزم است که حرف آخر را می زند.

روزی پس از اجرای برنامه از یک نوازنده بزرگ ویلن، خانمی به نوازنده گفت:” من حاضر بودم تمام زندگیم را بدهم تا بتوانم مثل شما ویلون بزنم “. نوازنده لبخندی زد و گفت :” من هم همین کار را  کردم“. راه دیگری وجود ندارد، برای بهتر شدن هر چیز، باید خود ما بهتر شویم. فردا بسیار شبیه امروز خواهد بود مگر آنکه تلاش را بر آن بیافزائیم .

اکثریت کسانی که شروع به یادگیری یک آلت موسیقی می کنند، خیلی زود از ادامه آن مأیوس می شوند. چند نفر را می شناسید که بتوانند کمی پیانو یا گیتار بنوازند؟ مـردم معـمولاً مـدتی تلاش می­کنند اما چون نتایج به کندی ظاهر می شود مأیوس می­شوند. کسانی که تصمیم به پس انداز می گیرند مأیوس می شوند اما تمام نکته اینجاست که اگر ما به آنچه که انجام می دهیم چنگ بیاندازیم در زمانی بسیار کوتاه بر اکثریت مردم پیشی خواهیم گرفت.

ادیسون می گوید:” یک درصد نبوغ است، نود و نه درصد بقیه اش به تلاش و پشتکار شما بستگی دارد. من هرگز هیچ کار ارزشمندی را تصادفی انجام نداده ام و تمامی اختراعات من با کار و تلاش خستگی ناپذیر بدست آمده اند“.

میکل آنژ یکی از بزرگترین نقاشان و مجسمه سازان تمامی اعصار گفته است:” اگر مردم می دانستند که مهارت من از چه تلاش های طاقت فرسایی بدست آمده، این مهارت دیگر هرگز آنها را به شگفتی وا نمی داشت“.

اما مواقعی هم هست که دست از تلاش کشیدن و پا فشاری نکردن بهترین کار است. وقتی  کشتی در حال غرق شدن است دیگر وقت بیرون پریدن است و نباید کله شقی کرد. اگر از شغل خود بیزارید، اگر محل زندگی خود را دوست ندارید یا در جای دیگر موقعیت های بهتری برای خود می بینید، بهترین راه بیرون زدن است.

دنیا به همین صورت هم زیباست

بعضی از  عیب های ظاهری در دست و صورت و شکل اندام باعث می شود که شخص خود را زشت بپندارد و در نتیجه اعتماد به نفس خود را از دست بدهد و از خود خجالت بکشد و فکر کند که در نظر دیگران زننده است. دختری که اندازه دهان و بینی او با ملکه زیبایی تازه بر گزیده سینما مطابقت ندارد خود را زشت می پندارد یا اینکه جوانی که زخمی بر روی صورت دارد دائماً در فکر این است که دیگران متوجه زخم او نشوند.

در این موارد جراحی پلاستیک می تواند تا حدی معجزه گر باشد و اختلالات روانی، ناکامی و نبود اعتماد به نفس را تا حدی رفع و درمان کند. اما اگر اینطور باشد همه اشخاصی که قیافه های طبیعی و مقبول دارند باید از هر نوع اختلال روانی مبرا باشند. باید شاداب، خوشحال و متکی به نفس و عاری از هر گونه اضطراب و نگرانی باشد، اما خیلی خوب می دانیم که اینطور نیست.

تحقیقات و آمار گیری نشان داده است که نود درصد افراد از قیافه خود راضی نبوده و هر یک به دلیلی از شکل بدنی خود خجالت می کشند. این افراد چنان واکنش نشان می دهند که گویی قیافه به واقع زشتی دارند و دچار اضطراب و دلواپسی هستند. بنابراین این افراد توانایی زندگی واقعی را در جامعه از دست می دهند و همیشه دچار ضعف شخصیتی می شوند.

برای اینکه در زندگی احساس حقارت و ضعف نکنید باید خود را قبول داشته باشید. با اندیشه های مثبت و نیرو بخش به خودتان دل و جرأت بدهید. سعی کنید خود را از دیگران برتر احساس کنید آنگاه خواهید دید که چقدر احساس نیرومندی  و اعتماد به نفس به شما دست می دهد.

احساس حقارت را کنار بگذارید زیرا باعث شکست و عدم موفقیت شما خواهد شد. شما همان کسی هستید که در ذهن، خود را تصور می کنید پس همواره سعی کنید که ارزشهایتان را دائم به خود بگویید و به خود بقبولانید که خیلی عالی هستید و از عهده هر کاری بر می آیید، می توانید بهتر از این باشید. روزی چند بار با اندیشه های مثبت به خود اعتماد به نفس بدهید.

شما باید محدودیتهای ساخته ذهن خود را از میان بردارید. احساستان را نسبت به خود تغییر دهید تا رمز تسلط بر اعمال خود را بیابید و در نتیجه دنیای خود را کشف کنید. بدانید که شرط اساسی برای کسب موفقیت، خود باوری و توانایی در عمل است. پس خود را دست کم نگیرید، نقاط ضعفتان را فراموش کنید و توانایی های خود را مد نظر داشته باشید. همواره این را به خاطر داشته باشید که شما بهتر از آن هستید که فکر می کنید.

بدانید که شما سزاوار عشق و احترام هستید تنها به این خاطر که شما، شما هستید. اغلب افراد به ندرت به زیبایی و قدرت درونی خویش توجه می کنند. ما با تماشای صـحنه­ها و فیـلم­هـای غـم­انگیز اشـک می­ریزیم زیرا در عمق وجود خود عشق می­ورزیم و دوست می داریم. در درون همه انسانها عشقی وجود دارد که حقیقتاً زیباست. پس ارزشهای خود را بشناسید و مرتب برای خود خاطر نشان کنید که سزاوار بهترین رفتارها هستید.

راز شاد زیستن در کجاست؟

اغلب مردم  تقریباً به همان اندازه ای شاد هستند که انتظارش را دارند. اما شاد بودن همیشه آسان نیست. شاد بودن می تواند یکی از بزرگترین مبارزات ما در صحنه زندگی باشد و گاه می توان تمام پافشاری ها، انضباط فردی و تصمیماتی را که برای خود فراهم آورده ایم مخدوش کند.

از آنجایی که انسان افکار و اندیشه های خود را برمی گزیند، الزاماً تعیین کننده میزان شادیهای خویش است برای شاد بودن باید بر افکار شاد تمرکز کنیم ، اما ما غالباً بر عکس عمل می کنیم. اغلب تعریف ها و تمجیدها را ناشنیده می گیریم اما حرفهای ناخوشایند را مدتها در ذهن نگه می داریم. اغلب مردم تعریف ها و تمجیدها را ظرف چند دقیقه فراموش می کنند، اما یک اهانت را سالها به خاطر می سپارند. آنها مانند آشغال جمع کن هایی هستند که هنوز توهینی که بیست سال پیش به آنها شده است را با خود حمل می کنند. اما شما سعی نکنید سطل زباله سی سال پیش را به این طرف و آن طرف بکشید.

شاد بودن نمی­تواند کاری دشوار باشد. لازمه شاد زیستن جستجوی زیبایی­ها و خوبیهاست. یکی زیبایی منظره را می­بیند، دیگری کثیفی پنجره­ها را، این شما هستید که انتخاب می­کنید که چه چیزی را ببینید و به چه چیز بیندیشید.

هر کدام از ما برای شاد زیستن به یک تصمیم نیاز داریم. می­توانیم هر روز برای خود خاطر نشان کنیم که وقت محدودی در اختیار داریم تا از این عمر کوتاه بیشترین بهره را ببریم. آیا این پیام یک هشدار زیبا نیست؟ ما باید از زمان محدودی که در اختیارمان است حداکثر استفاده را ببریم.

دقت کنید که برای بهره برداری بیشتر از زندگی دنیا تغییر نمی کند بلکه این ما هستیم که باید تغییر کنیم.

میزان ناخشنودی ما در واقع فاصله میان واقعیت و آرزو است. فاصله میان واقعیت کنونی هر چیز با آنچه که باید باشد. بنابراین اگر ما توقع کمال نداشته باشیم شادی آسانتر بدست می آید. بنابراین قلم و رنگ در اختیار شماست. پس بهشت را نقاشی کنید و بعد وارد آن شوید.

شهرام ترقی:

آلبوم تمبرهای یادگاری من جلد یک 

برچسب ها:
درج دیدگاه