حکایت هشتم (مهندس متبحر)
مهندسی بود که در تعمیر دستگاه های مکانیکی استعداد و تبحر داشـت.
او، پـس از۳۰ سـال خدمت صادقانه با یاد و خاطری خوش بازنشسته شد.
دو سال بعد، از طرف شرکت، درباره رفع اشکال به ظاهر لاینحل یکی از دستگاه های چندین میلیون دلاری با او تماس گرفتند.
آنها هر کاری که از دستشان بر می آمد انجام داده بودند و هیچ کسی نتوانسته بود، اشکال را رفع کند.
بنابراین، نومیدانه به او متوسل شده بودند که در رفع بسیاری از این مشکلات موفق بوده است.
مهندس، این امر را به رغبت می پذیرد.
او یک روز تمام به وارسی دستگاه میپردازد و در پایان کار، با یک تکه گچ علامت ضربدر روی یک قطعه مخصوص دستگاه میکشد و با سربلندی می گوید:
اشکال اینجاست آن قطعه تعمیر می شود و دستگاه بار دیگر به کار میافتد.
مهندس دستمزد خود را ۵۰۰۰۰ دلار معرفی می کند.
حسابداری تقاضای ارائه گزارش و صورتحساب مواد مصرفی می کند و او به طور مختصر این گزارش را میدهد:
بابت یک قطعه گچ: ۱ دلار و بابت دانستن اینکه ضربدر را کجا بزنم: ۴۹۹۹۹ دلار.