حکایت دهم (جراح قلب و تعمیر کار)
فروردین ۲۱, ۱۴۰۱
آلبوم شش : حکایتهای مدیریتی
روزی جراحی، برای تعمیر اتومبیلش، آن را به تعمیرگاهی برد.
تعمیرکار بعد از تعمیر به جراح گفت:
من تمام اجزای ماشین را به خوبی می شناسم و موتور و قلب آن را کامل باز میکنم و تعمیر میکنم.
در حقیقت من آن را زنده میکنم.
حال چطور درآمد سالانه ی من یک صدم شماست.
جراح نگاهی به تعمیرکار انداخت و گفت:
اگـر مـیخواهی درآمدت ۱۰۰ برابر شود.
اینبار سعی کن زمانی که موتور در حال کار است آن را تعمیر کنی!!!!