حکایت سی و نهم (حقه روز امتحان)
چهار دانشجو شب امتحان به جای درس خواندن به پارتی و خوش گذرونی رفته بودند و هیچ کدام آمادگی امتحانشون رو نداشتند.
روز امتحان به فکر چاره افتادند و حقه ای سوار کردند، به این صورت که سر و روشون رو کثیف کردند و با پاره کردن لباسهاشون در ظاهرشون تغییراتی به وجود آوردند.
سپس عزم رفتن به دانشگاه نمودند و یک راست به پیش استاد رفتند.
مسئله رو با استاد این طور مطرح کردند که؛ دیشب به یک مراسم عروسی خارج از شهر رفته بودند و در راه برگشت از شانس بد یکی از لاستیکهای ماشین پنچر میشه و اونا با هزار زحمت و هل دادن، ماشین را به یه جایی رسوندن و این بوده که به آمادگی لازم برای امتحان نرسیدند.
کلی از اینها اصرار و از استاد انکار.
آخر سر قرار میشه سه روز دیگه یک امتحان اختصاصی برای این ۴ نفر از طرف استاد برگزار بشه.
آنها هم بشکن زنان از این موفقیت بزرگ، سه روز تمام به امر شریف خر زنی مشغول میشن و روز امتحان با اعتماد به نفس بالا به اتاق استاد میرن تا اعلام آمادگی خودشون رو ابراز کنند.
استاد عنوان میکنه به دلیل خاص بودن و خارج از نوبت بودن این امتحان، هر کدوم از دانشجوها باید توی یک کلاس بنشینند و امتحان بدن، که آنها به دلیل داشتن وقت کافی و آمادگی لازم با کمال میل قبول میکنند.
امتحان حاوی دو سؤال و بارم بندی از نمره بیست بود.
یک) نام و نام خانوادگی: ۲نمره
دو ) کدام لاستیک پنچر شده بود؟ ۱۸نمره
الف) لاستیک سمت راست جلو
ب) لاستیک سمت چپ جلو
ج) لاستیک سمت راست عقب
د) لاستیک سمت چپ عقب
اگر برای اهداف آیندهات برنامه ریزی نکنی با افکار گذشته ات نابود میشود (شهرام ترقی)