مقدمه
سلام بر خوانندگان عزیز، از اینکه این مجموعه را برای خواندن انتخاب نمودهاید، سپاسگزارم. در طول دوران تحقیق خود متوجه نکات جالبی شدم که سعی کردم برای رفع هرگونه مشکل در بخش تجارت و فروشندگی برای آنها راه حلی بیابم. راه حلهایی که همیشه موجود بوده و تنها کافیست چشم خود را کمی بیشتر به اطراف بچرخانید تا متوجه شوید با چه سرعتی میتوانید از پس تمامی مشکلات فروش خود برآیید. زمانی که ۲۱ ساله بودم با مشکلات بسیار زیادی که در زندگی داشتم ناچار شدم برای مکانی که تولید کارت ویزیت میکرد عملیات بازاریابی را انجام دهم، آلبومی را به دست من دادند و تنها آموزشی که به من داده شد این بود که به سراغ فروشگاهها بروم و به آنها بگویم که کارت ویزیت تهیه کنند و فقط با اسرار زیاد، بقولی پاپیچ شدن سفارش بگیرم، راهی بازار شدم و کارم را شروع کردم.
اولین روز کارم توانستم حدود ۳۰ سفارش بگیریم و زمانی که به محل کارم مراجعه کردم همه از حجم سفارشی که گرفته بودم معتجب شده بودند و دیگر افرادی که مانند من در این زمینه فعالیت داشتند کمتر از سه سفارش گرفته بودند. اولین روز چنان تشویق شدم که مورد حسادت دیگر بازاریابان قرار گرفتم. پس از چند دقیقه چند نفری از بازاریابها به سراغم آمدند و علت موفقیتم را از من پرسیدند. چون دقیقاً من کار خاصی نکرده بودم، نتوانستم علت آن را توضیح دهم اما آنها فکر میکردند تمایلی ندارم راز خود را به آنها بگویم، بنابراین شروع کردند تمام فوت و فنهای خود را برای من توضیح دادند و من با دقت همه را به ذهن میسپردم و با خودم میگفتم عجب راهکارهایی باید فردا از همین ترفندها استفاده کنم. چند نکته را هم من بصورت حدسی به آنها گفتم، اما حقیقتاً نمیدانستم که چه اتفاقی برایم افتاده بود که توانسته بودم تا این حد سفارش بگیرم.
به هر جهت روز بعد با مقداری دانش و استراتژی قوی تر وارد بازار شدم اما تنها ۴ سفارش توانستم بگیرم و سپس هرچه دانشم در صحبت کردن با افراد بیشتر میشد کمتر سفارش میگرفتم تا اینکه متوجه شدم در طول هفته کمتر از ۱۰ سفارش از مشتری میگیرم و به همین دلیل کم کم از سمت کارفرمای خود سرکوفت میشنیدم و مانند دیگر بازاریابها خسته از کار شده و تصمیم گرفتم که این کار را کنار بگذارم که ناگهان با خودم گفتم علت اینکه اولین روز ۲۹ سفارش گرفتم چه بوده؟ البته با گذشت زمان و در دراز مدت متوجه شدم که دلیل آن سه عامل اساسی بوده:
اول اینکه من بسیار ساده و بدون هیچ گونه سیاستی با افراد صحبت کرده بودم و همین امر باعث شده بود در واقعیت رنگ صداقت در من دیده شود. به قولی چشمانم با افراد صادقانه حرف میزد ولی وقتی روی کار مسلط شده بودم دیگر باید زبانم جبران چشمان بی صداقتم را می کرد.
دوم اینکه با تمام وجود به اینکه فروشگاهها صاحب کارت ویزیت و اعتبار شوند، فکر میکردم تا اینکه بخواهم به جیب خودم یا درآمدم فکر کنم. هرگز به این فکر نمی کردم که اگر سفارش ندهند چه می شود و فقط به اینکه سفارش خواهم گرفت فکر میکردم. اما در روزهای بعد ترس از اینکه سفارش گرفته نشود استرس شدید به من وارد می کرد.
سوم اینکه هرگز برای بیشتر شدن درآمدم چرتکه نمیانداختم و اصلاً به این فکر نکرده بودم که چندتا سفارش گرفتهام و فقط تمرکزم بر روی کارم بوده تا بتوانم با آبرو و بهترین کیفیت کار کنم. به شما هم همین توصیه را میکنم، فقط به کار خود تمرکز کنید و در حین کار حساب و کتاب نکنید، نه در لحظه نه برای زندگی تان، فقط در زمان حال تمرکز داشته باشید، زندگی خودش را به شما نشان خواهد داد.
در یک کلام من دقیقاً مانند یک کودک و بدون هیچ گونه کلک و سیاستی کاملاً پاک وارد کار شده بودم و دقیقاً جامعه و جهان هستی جواب من را داده بود. زمان گذشت و من به این تجربه رسیدم که باید با دنیا روراست بود تا دنیا نیز با تو روراست باشد حتی در سخت ترین شرایط. این کتاب در دوران حبس و زمانی که شرایط روحی و روانی مناسبی نداشتم نوشته شده، البته کتابهای دیگری هم در سالهای قبل نوشته بودم، اما با اتفاق غیر مترقبهایی که برای من افتاده بود در وضعیت بحران روحی بدی به سر میبردم و مشوق من خانوادهام بودند. در همین راستا آقای روانشناسی در دوران حبس بسیار زیاد توانستند در بدست آوردن روحیه دوبارهام به من کمک کنند.
نوشتن این کتاب برای من احساس خوبی ایجاد کرد، زیرا زمانی که به دست دوست و خوانندهای برسد و بتواند تغییری بر درآمد و زندگی او ایجاد کند برای من همان احساس آزادی می باشد. امیدوارم با خواندن این کتاب و افزودن نکات بیشتر به آن برای دیگران مثمر ثمر واقع شود.
پیروز باشید.
«زمان» گرانبهاترین گنجینه ارزان قیمت است.
شهرام ترقی نویسنده کتاب ۳۳۳ نکته علمی فروش