شهرام ترقی

محقق در زمینه کسب و کار

مولف و نویسنده

مدرس علوم تجارت

تحلیلگر زبان بدن و چهره خوانی

ارائه دهنده پروژه کسب و کار

0

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

شهرام ترقی

محقق در زمینه کسب و کار

مولف و نویسنده

مدرس علوم تجارت

تحلیلگر زبان بدن و چهره خوانی

ارائه دهنده پروژه کسب و کار

نوشته های بلاگ

حکایت پنجاه و هشتم  (گدا و استراتژی)

حکایت پنجاه و هشتم  (گدا و استراتژی)

بینوایی هر روز در بازار گدایی می­کرد و مردم حماقت او را دست می انداختند.

دو سکه به او نشان می­دادند که یکی از طلا بود و دیگری از نقره.

اما او همیشه سکه نقره را انتخاب می کرد!

داستان در تمام منطقه پخش شد.

هر روز گروهی زن و مرد به دیدن این گدا می آمدند و دو سکه طلا و نقره به او نشان می دادند و او همیشه نقره را انتخاب می­کرد، مردم او را دست می­انداختند و به حماقت او می خندیدند.

تا اینکه مرد مهربانی از راه رسید و از اینکه او را آن طور دست می­انداختند، ناراحت شد.

او را به گوشه ای دنج از میدان کشید و گفت:

هر وقت دو سکه به تو نشان دادند، تو سکه طلا را بردار.

این طوری هم پول بیشتری گیرت می­آید و هم دیگر دستت نمی اندازند.

گدا پاسخ داد: ظاهراً حق با شماست، اما اگر سکه طلا را بردارم، دیگر مردم به من پول نمی دهند تا ثابت کنند که من احمق تر از آنهایم!

شما نمی­دانید تا حالا با این کلک چقدر پول گیر آورده­ام!

بدان که اگر کاری می کنی که هوشمندانه است، هیچ اشکالی ندارد که مردم تو را احمق پندارند!

برچسب ها:
درج دیدگاه