شهرام ترقی

محقق در زمینه کسب و کار

مولف و نویسنده

مدرس علوم تجارت

تحلیلگر زبان بدن و چهره خوانی

ارائه دهنده پروژه کسب و کار

0

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

شهرام ترقی

محقق در زمینه کسب و کار

مولف و نویسنده

مدرس علوم تجارت

تحلیلگر زبان بدن و چهره خوانی

ارائه دهنده پروژه کسب و کار

نوشته های بلاگ

حکایت اول (مدیریت شیر)

حکایت اول (مدیریت شیر)

یک روز آفتابی در جنگلی سرسبز شیری بیرون غارش دراز کشیده  بود و حمام آفتاب می­گرفت. روباهی که در حال گذر از آنجا بود با دیدن شیر توقف کرد.

روباه – آقا شیره، می­شه بگی ساعت چنده؟
… ساعت من خرابه…

شیر – خرابه؟
خوب بده برات سریع تعمیرش می­کنم.

روباه – جدی؟…
اما ساعت من خیلی ظریفه و مکانیسم پیچیده­ای داره. فکر کنم پنجه­های بزرگ تو پاک خرابش بکنه.

شیر – اوه نه دوست من، بدش به من تا ببینی چه جوری برات راست و ریسش می­کنم.

روباه – مسخره است، هر احمقی می­دونه که شیرهای تنبل با پنجه ­های بزرگ و تیز نمی­تونن ساعت های پیچیده و ظریف رو تعمیر کنن.

شیر – می­دونی، بابت همینه که احمق ها، احمقن، ساعتتو بده حرف اضافه هم نزن.

بعد ساعت روباه رو گرفت وارد غارش شد و پنج دقیقه بعد با ساعت که حالا دقیق و مرتب کار می­ کرد برگشت. روباه بهت زده و متعجب ساعت رو گرفت و راهش را کشید و رفت.

چند دقیقه بعد سروکله گرگ پیدا شد.

گرگ – هی آقا شیره می­تونم امشب بیام غارت باهم تلویزیون تماشا کنیم.
تلویزیون من خراب شده. لامپ تصویرش سوخته انگار….

شیر – قدمت روی چشم،
البته اگه بخوای من می­تونم تلویزیونت رو درست کنم.

گرگ – ببین، درسته که من حیوونم. اما توقع نداری که همچین حرف چرندی رو قبول کنم.
امکان نداره یه شیر تنبل با پنجه­های بزرگ بتونه یه تلویزیون مدرن رو تعمیر کنه.

شیر – امتحانش مجانیه…
به هرحال خودت خوب می­دونی تو این جنگل درندشت لامپ تصویر گیرت نمی­یاد.

گرگ قانع شد و تلویزیونش را برای شیر آورد.
شیر تلویزیون را داخل غار برد و نیم ساعت بعد با تلویزیون سالم برگشت.

صحنه غافلگیرکننده:

درون غار شیر، نیم دو جین خرگوش با هوش و نابغه که مجهز به­ مدرن­ترین اسباب و ابزار هستند، مشغول کارند و خود شیر با لذت دراز کشیده و از مدیریتش لذت می­برد.

اگه می­خواهید بدانید چرا یک مدیر موفق است، ببینید که چه کسانی زیر دستش کار می­کنند.

برچسب ها:
درج دیدگاه