حکایت دوم (پایان نامه خرگوش)
یک روز آفتابی در جنگلی سرسبز خرگوشی بیرون لانه اش نشسته بود و با جدیت مشغول تایپ مطلبی با ماشین تحریر بود. روباهی که از آن حدود رد می شد توجهش جلب شد.
روباه – هی گوش دراز… داری چی کار میکنی؟
خرگوش- ها؟… پایان نامه مینویسم.
روباه – چه بامزه! موضوعش چیه؟
خرگوش – راستش دارم در مورد اینکه خرگوشها چه طور روباه رو میخورن تحقیقی انجام میدم.
روباه – مسخره است… هر احمقی میدونه که خرگوش ها روباه ها رو نمیخورن یعنی نمی تونن بخورن.
خرگوش – جدی؟! با من بیا تو خونه تا بهت نشون بدم.
هردو وارد لانه خرگوش شدند. پنج دقیقه بعد، خرگوش درحالیکه مشغول خلال کردن دندانش با یک استخوان روباه بود، از لانه اش خارج شد و دوباره مشغول تایپ شد. چند دقیقه بعد گرگی از آنجا رد شد.
گرگ – هی! داری چی کار میکنی؟
خرگوش – روی تزم کار میکنم.
گرگ – هاها… چه با نمک… تزت در مورد چیه؟… انواع هویج؟
خرگوش – نه. درباره اینه که خرگوش ها چه طور گرگ ها رو میخورن.
گرگ – عجب پایان نامه چرندی… کدوم احمقی تز تورو قبول کرده… حتی این مگس هم میدونه که خرگوش نمیتونه گرگ بخوره!
روباه – جدی؟.. امتحانش مجانیه… بیا تو خونه تا بهت نشون بدم.
هردو وارد لانه خرگوش شدند و درست مثل صحنه قبلی خرگوش درحالیکه مشغول لیس زدن استخوان گرگ بود خارج شد.
صحنه غافلگیرکننده:
یک شیر درنده که از شانس خرگوش فقط علاقه به گوشت روباه و گرگ دارد داخل غار لمیده و خرگوش با خیال راحت در گوشه دیگری روی موضوع پایان نامه اش کار میکند.
مهم نیست که موضوع پایان نامه تو چقدر احمقانه است، مهم این است که استاد راهنمای تو کیست.