حکایت چهلم و پنجم (روزى که امیرکبیر به شدت گریست)
سال ۱۲۶۴ قمرى، نخستین برنامهى دولت ایران براى واکسن زدن، به فرمان امیرکبیر آغاز شد. در آن برنامه، کودکان و نوجوانان ایرانى را آبلهکوبى مىکردند. اما چند روز پس از آغاز آبلهکوبى به امیرکبیر خبردادند که مردم از روى ناآگاهى نمىخواهند واکسن بزنند. به ویژه که چند تن از فالگیرها و دعانویسها در شهر شایعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه یافتن جن به خون انسان مىشود! هنگامى که خبر رسید پنج نفر به علت ابتلا به بیمارى آبله جان باختهاند، امیر بىدرنگ فرمان داد هر کسى که حاضر نشود آبله بکوبد باید پنج تومان به صندوق دولت جریمه بپردازد. او تصور مىکرد که با این فرمان همه مردم آبله مىکوبند. اما نفوذ سخن دعانویسها و نادانى مردم بیش از آن بود که فرمان امیر را بپذیرند.
شمارى که پول کافى داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبلهکوبى سرباز زدند. شمارى دیگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان مىشدند یا از شهر بیرون مىرفتند. روز بیست و هشتم ماه ربیع الاول به امیر اطلاع دادند که در همهى شهر تهران و روستاهاى پیرامون آن فقط سیصد و سى نفر آبله کوبیدهاند. در همان روز، پاره دوزى را که فرزندش از بیمارى آبله مرده بود، به نزد او آوردند. امیر به جسد کودک نگریست و آنگاه گفت: ما که براى نجات بچههایتان آبلهکوب فرستادیم. پیرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امیر، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبیم جن زده مىشود …
امیر فریاد کشید: واى از جهل و نادانى، حال، گذشته از اینکه فرزندت را از دست دادهاى باید پنج تومان هم جریمه بدهی. پیرمرد با التماس گفت باور کنید که هیچ ندارم. امیرکبیر دست در جیب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمىگردد، این پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز. چند دقیقه دیگر، بقالى را آوردند که فرزند او نیز از آبله مرده بود. این بار امیرکبیر دیگر نتوانست تحمل کند. روى صندلى نشست و با حالى زار شروع به گریستن کرد.
در آن هنگام میرزا آقاخان وارد شد. او در کم تر زمانى امیرکبیر را در حال گریستن دیده بود. علت را پرسید و ملازمان امیر گفتند که دو کودک شیرخوار پاره دوز و بقالى از بیمارى آبله مردهاند. میرزاآقاخان با شگفتى گفت: عجب، من تصور مىکردم که میرزا احمدخان، پسر امیر، مرده است که او این چنین، هاىهاى مىگرید. سپس، به امیر نزدیک شد و گفت: گریستن، آن هم به این گونه، براى دو بچهى شیرخوار بقال و چقال در شأن شما نیست.
امیر سر برداشت و با خشم به او نگریست، آنچنان که میرزا آقاخان از ترس بر خود لرزید. امیر اشکهایش را پاک کرد و گفت: خاموش باش. تا زمانى که ما سرپرستى این ملت را بر عهده داریم، مسئول مرگشان ما هستیم. میرزا آقاخان آهسته گفت: ولى اینان خود در اثر جهل آبله نکوبیدهاند. امیر با صداى رسا گفت: و مسئول جهلشان نیز ما هستیم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خیابانى مدرسه بسازیم و کتابخانه ایجاد کنیم، دعانویسها بساطشان را جمع مىکنند. تمام ایرانیها اولاد حقیقى من هستند و من از این مىگریم که چرا این مردم باید این قدر جاهل باشند که در اثر نکوبیدن آبله بمیرند ؟!
حکایات و روایاتی که در مورد میرزا تقیخان فراهانی مشهور به امیرکبیر، صدراعظم سابق ایران در زمان ناصرالدینشاه قاجار، بیان شده همه پندآموز و خواندنیست. ولی آیا هیچ میدانید که قبر امیر کبیر در کجاست؟ اصلاً تا حالا فکر کردید که مزار این بزرگ مرد ایرانی کجاست ؟ البته اگر نمیدانید تعجبی ندارد؛ از جمله خود من که تا همین چند وقت پیش اطلاع نداشتم و کاملاً اتفاقی طبق ایمیلی که از دوستان دریافت کردم و مطالب آن را در همینجا خواهید خواند به این موضوع برخوردم.
به احتمال قوی هر ایرانی باید بداند که مزار میرزا تقی خان امیرکبیر در کربلاست. اینکه چرا بعد از مرگش او را به کربلا بردند سؤالات زیادی را در بر دارد ولی آنچه مسلم است و همه میدانند امیرکبیر اسطوره تاریخ ایران بود و یک مشت وطن فروش و طماع با دسیسههای متعدد توانستند حکم قتل وی را از ناصرالدینشاه بگیرند و در حمام فین کاشان او را به قتل برسانند، چنانکه حاکمان آن زمان حتی جنازهاش را در خاک ایران نتوانستند تحمل کنند.
به طوریکه کالبد امیر را ابتدا در همان کاشان دفن کردند. به روایت میرزا جعفر حقایق نگار خورموجى روز بعد از قتل جسدش را به گورستان “پشت مشهد” کاشان بردند و کنار گور حاج سیدمحمدتقى نامى به خاک سپردند. چند ماه بعد، به پایمردى همسرش عزت الدوله کالبد امیرکبیر را به کربلا حمل کردند و در اتاقى که در آن به سوى صحن حضرت سیدالشهدا(ع) باز مى شود به خاک سپردند.
علت این کار این بوده که در قدیم به خاطر کمبود امکانات، تازه متوفی را نمیتوانستند در مسافتهای طولانی جابهجا کنند، زیرا مرده متعفن میگردیده است به همین خاطر ابتدا او را در جایی موقتاً دفن کرده پس از مدتی که جسد خشک شد و تعفن از بین رفت به مزار اصلی منتقل میکردند و امیرکبیر که تاریخ ایران همواره مدیون نیکیهای اوست در کربلا در جوار حرم حضرت اباعبدالله الحسین (ع) آرمیده است و این شعر حماسى پرسوز بر سنگ گور او نقش بسته است :
آه که در جهان دون، از صدمات این غما
عالم روز واپسین گشت عیان به عالما
خاک ملال از جهان، رفت به هفتم آسمان
رفت به گلشن جنان، وارث آصف جما
کارگشایى متقى، حارس ملک دین تقى
آنکه ز سهم او شقى، شد به سوى جهنما
بست چه بار زین سفر، روح امیر نامور
شد زمدار تا مدر، ماه صفر محرما
هاتف رحمت خدا، خواند به گوش این ندا
کز در بندگى درآ، تا که شوى مکرما
مال وفات او ز غم، کلک سرور زد رقم
گفت که بى زیاد و کم آه امیر اعظما
روح راد مرد بزرگ تاریخ ایران شاد باد