شهرام ترقی

محقق در زمینه کسب و کار

مولف و نویسنده

مدرس علوم تجارت

تحلیلگر زبان بدن و چهره خوانی

ارائه دهنده پروژه کسب و کار

0

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

شهرام ترقی

محقق در زمینه کسب و کار

مولف و نویسنده

مدرس علوم تجارت

تحلیلگر زبان بدن و چهره خوانی

ارائه دهنده پروژه کسب و کار

نوشته های بلاگ

خلاقیت و نوآوری در مدیریت

خلاقیت و نوآوری در مدیریت

حل مشکل مهارتی است که برای هر فرد در هر جنبه از زندگی لازم است. به ندرت ساعتی سپری می­شود بدون آنکه یک فرد با نیاز به حل نوعی مشکل روبه رو نشود. شغل مدیر به طور ذاتی حل مشکل است. اگر در سازمان مشکلاتی نبود، نیازی به مدیران هم نبود. بنابراین، تصور یک حلال مشکلات فاقد صلاحیت به عنوان یک مدیر موفق سخت است. دو روش حل مشکل وجود دارد: حل عقلایی مشکل و حل خلاقانه مشکل.

مدیران اثربخش قادر به حل مشکل به صورت عقلایی و خلاقانه هستند، به رغم آنکه مهارت های متفاوتی برای هر نوع از این مشکلها موردنیاز است.

حل عقلایی مشکل

حل عقلایی عبارت از نوعی حل مشکل است که مدیران هر روز به طور مستمر در بسیاری از موارد به کار می گیرند. حل خلاقانه مشکل کمتر رخ می­دهد، زیرا توانایی حل خلاقانه مشکل قهرمانان را از بزدلان، حرفه­های موفق را از ناموفق، مدیران کامیاب را از مدیران سرگردان جدا می­کند و می تواند اثر شگرفی بر کارایی سازمان داشته باشد.

حل خلاقانه مشکل

درحل مشکلات به طور خلاق دو کار عمده برای تراوش یک ذهنیت خلاق باید صورت گیرد:

بهبود بخشیدن به تعریف مشکل: یعنی مشکلات سازمآنکه غالباً در هاله ­ای از ابهام بوده و افراد شناخت دقیقی نسبت به خود ساختار مشکل و پیچیدگی های فنی آن ندارند تشریح شده تا افراد با داشتن یک آشنایی دقیق و بینش روشن افکار نو و بکر خود را مطرح سازند.

بهبود بخشیدن در ایجاد راه حلهای دیگر: منظور از این بحث ایجاد زمینه مناسب در استفاده از راه حلهای گوناگون و سوای از راه‌حل های مرسوم که این کار اساس خلاقیت و نوآوری است. کلیشه ای عمل کردن یکی از موانع خلاقیت است. هریک از دو فرایند مذکور به خودی خود، شامل مراحل جزیی­تری هستند:

بهبود بخشیدن به تعریف مشکل که شامل: ناآشنا را آشنا و آشنا را ناآشنا کنید، تعاریف را بسط دهید ، تعریف را وارونه کنید.

بهبود بخشیدن در ایجاد راه حلهای دیگر که شامل: قضاوت را به تاخیر بیندازید (اولین راه حل بهترین راه حل)، راه حلهای موجود را گسترش دهید، خصلتهای غیرمرتبط را ترکیب کنید.

موانع حل خلاقانه مشکل

اکثر مردم در حل خلاقانه مشکل دچار زحمت می شوند. آنها انسدادهای ادراکی خاصی را در فعالیت های حل مشکل از خود بروز می‌دهند که حتی از وجودشان آگاه نیستند. این انسدادها عمدتاً شخصی هستند تا میان فردی یا سازمانی که برای فائق آمدن بر آنها توسعه مهارت موردنیاز است. انسدادهای ادراکی موانع ذهنی هستند که روش تعریف مشکل را مقید و تعداد راه حل هایی را که تصـور می شود مرتبطند، محدود می­کنند.

هریک از ما در هر لحظه، با اطلاعاتی بسیار زیادتر از آنچه بتوانیم به آنها توجه کنیم احاطه می­شویم، مانند اطلاعات دریافتی از طریق احساسات بدن راجع به محیط اطراف و وضعیت فیزیولوژیک بدنمان در هر شرایط زمانی و مکانی. در طول زمان ما باید عادت از صافی گذراندن برخی اطلاعات را که در معرض آن قرار می­گیریم توسعه دهیم. در غیر این صورت اطلاعات اضافی ما را دیوانه خواهدکرد. درمورد اطلاعات مثال مذکور، ما در آن واحد، همه­ ی اطلاعات حسی فیزیولوژیک را موردتوجه قرار نمی­دهیم. نهایتاً این عادت از صافی گذراندن اطلاعات تبدیل به انسدادهای ادراکی می­شوند. اگر ما از این انسدادها آگاه نیستیم، درحقیقت آنها مانع از ثبت انواعی از اطلاعات و بنابراین، مانع از حل انواعی خاص از مشکلات می­شوند.

به طور متناقض، هرچه تحصیلات رسمی و تجربه افراد در کار بیشتر باشد، توانایی خلاقانه آنها در حل مشکل کمتر است، برآورد شده است که اکثر بزرگسالان بالای ۴۰ سال، کمتر از دو درصد یک کودک زیر پنج سال توانایی حل خلاقانه مشکلات را از خود نشان می‌دهند، زیرا تحصیلات رسمی غالباً جوابهای صحیح، قوانین تحلیلی یا محدودیتهای فکری را به وجود می­آورد.

با توجه به تفاصیل فوق موانع خلاقیت را به طورکلی در چند مورد می­توان به صورت زیر خلاصه کرد:

ترس از شکست و انتقاد

عدم اعتماد به نفس

تمایل به همرنگی و همگونی

عدم تمرکز ذهن

انسدادهای ادراکی، انسدادهای ادراکی موانع ذهنی خلاقیت هستند.

ثبات: ثبات به معنای آن است که فرد اسیر روش نگریستن واحد به یـک مشکل یـا اسـتفاده از یـک نگرش در تعریف، تـشریح یا حل آن می­شود. به آسانی می­توان دید که چرا پایداری در حل مشکل متداول است، زیرا داشتن ثبات، یا سازگاری، یک خصلت بسیار با ارزش برای اکثر ما به شمار می­رود. ثبات اغلب با بلوغ، صداقت و هوشمندی مرتبط است. بر عکس، بی ثباتی را مترادف با غیرقابل اعتماد، غیرعادی یا باد سر تلقی می­کنیم. به عقیده تنی چند از روان شناسان برجسته، درحقیقت نیاز به ثبات مهم ترین عامل ایجاد انگیزش در رفتار بشر است. به عقیده آنها هرگاه افراد نگرش یا موضع خاصی را درمورد یک مشکل به کارگیرند، به احتمال زیاد، آنها همان خط مشی را بدون انحراف در آینده نیز دنبال خواهند کرد. ازسوی دیگر، ثبات، برخی اوقات خلاقیت را از بین می­برد. و نمونه از انسدادهای ادراکی مبتنی بر ثبات تفکر عمودی و فقط استفاده از یک زبان تفکر است.

تفکر عمودی (VERTICAL THINKING): این واژه توسط ادوارد دیبونو به وجود آمد که معنی آن، تعریف یک مشکل فقط به یک طریق بدون درنظر گرفتن نظریه ­های دیگر است. برعکس، متفکران افقی که راه های دیگری برای بررسی مشکل ایجاد می­کنند و تعاریـف گونـاگونی ارایه می­دهند.

یک زبان تفکر واحد: دومین نماد از انسداد ادراکی استفاده از یک زبان فکر کردن است. بدین معنا که بیشتر از یک زبان برای تعریف و ارزیـابی مشـکل به کـار برده نمی­شـود. اکثر مردم در قالب کلمات فکر می­کنند، بدین صورت که آنها درباره یک مسئله و حل آن برحسب زبان لفظی فکر می­کنند. لازم به ذکر است که حل عقلایی مشکل این نگرش را تقویت می­کند. باید بگوییم زبانهای فکری دیگری هم موجودند. مانند، زبانهای نمادین (ریاضیات)، تصورات حسی، احساسات و عواطف و تصورات بررسی که هر قدر زبانهای بیشتری دراختیار حل کنندگان مشکل قرار می­گیرد، راه حلهای آنان بهتر و خلاق تر خواهدبود.

تعهد: تعهد نیز می­تواند به عنوان یک انسداد ادراکی در حل خلاقانه مشکل عمل کند. به محض اینکه افراد به یک نقطه نظر خاص تعریف یا راه حل متعهد می­شوند، محتمل است که آن تعهد را پیگیری کنند. دو گونه ­ای از تعهد که انسدادهای ادراکی را باعث می­شود، کلیشه سازی مبتنی بر تجربه گذشته و نادیده گرفتن مشترکات است.

کلیشه سازی مبتنی بر تجربه گذشته: یعنی مشکلات فعلی به عنوان گونه ­هایی از مشکلات گذشته دیده شوند. «مارچ و سیمون» اظهار می­دارند که یک مانع عمده در حل ابداعی مشکل، آن است که افراد گرایش دارند مشکلات کنونی را در قالب مشکلاتی که در گذشته با آن روبه­ رو بوده­اند، تعریف کرده و بالطبع برهمین پایه نیز راه حل جویی می­کنند. بنابراین، هم تعریف و هم راه حل پیشنهادی مشکل کنونی توسط تجربه گذشته محدود می­شود. مثال عینی این وضعیت چسب «اسپنس سیلور» است. او اختراع خود را در راستای فرمول جدید مولکولی چسب جدیدی که ساخت، برحسب شکستن کلیشه ­سازی مبتنی بـر تجـربه گذشته توصیف می­کند. این طور که از نوشته­ هایش بر می­آید او فرمول متداولی را که متون علمی توصیه می­کردند و متشکل از یک سری عناصر خاص با مقادیر ثابت بود را رد کرد و فرمول جدیدی را مطرح ساخت که از قضا پس از شکست طرح وی در ابتدا، پس از ۵ سال به دنیا شناسانده شد و منفعتی سالانه به مبلغ نیم میلیون دلار برای شرکت M3 به ارمغان آورد.

نایده گرفتن مشترکات: دومین تجلی انسداد ادراکی مبتنی بر تعهد، شکست در شناسایی شباهتها میان قطعات به ظاهر ناهمگون داده­ها است. این پدیده معمول ترین انسداد شناسایی شده در خلاقیت است. یعنی فرد نسبت به نقطه نظری خاص با توجه به این واقعیت که عوامل متفاوت هستند، متعهد می­شود و ناتوان در ایجاد ارتباطات، شناسایی موضوعها، یا درک مشترکات می­شود. توانایی در یافتن یک تعریف یا راه حل برای دو مشکلی که به نظر غیرمشابه می آیند یکی از ویژگی های افراد خلاق است. کشف پنی سیلین توسط «سرالکساندر فلمینگ» نتیجه کشف یک مطلب مشترک میان وقایع ظاهراً غیرمرتبط بود. فردریک ککوله (FREDRIC KEKULE) شیمیدان معروف رابطه ­ای بین رؤیای خود (ماری که دم خود را بلعید) و ساختار شیمیایی یک مواد ترکیبی آلی مشاهده کرد. (که درنظر اول هیچ رابطه­ای بین رؤیای ساختار شیمیایی وجود ندارد) این درون بینی خلاق او را به کشف این پدیده هدایت کرد که ترکیبات آلی مانند بنزین به جای ساختار باز دارای حلقه های بسته هستند.

تراکم: انسدادهای ادراکی همچنین درنتیجه تراکم و تلخیص اندیشه‌ها رخ می‌دهد. یعنی نگاه کردن خیلی محدود به یک مشکل، غربال کردن خیلی زیاد داده ­ها، یا ایجاد فرضیه­ هایی که مانع از حل مشکل می شوند، نمونه ­های متداول آن هستند. دو مثال متقاعد کننده از تراکم محدود کردن ساختگی مشکلات و عدم تشخیص جزء از کل است.

محدودیتهای ساختگی: برخی اوقات افراد محدودیتهایی در اطراف مشکل به وجود می­آورند، یا نگرش خود را به گونه­ای محدود می‌کنند که حل مشکل تقریباً غیرممکن می­شود. چنین محدودیتهایی ناشی از فرضیات پنهانی است که افراد درباره مشکلاتی که با آن روبه ­رو هستند، دارند. افراد فرض می­کنند که برخی از تعاریف و راه حلهای مشکل خارج از دسترس است و بنابراین، آنها را نادیده می‌گیرند. حل مشکل به گونه خلاق مستـلزم آن اسـت کـه افـراد در تشخیص فرضیه­ های پنهان و توسعه راه حلهایی که درنظر می­گیرند ماهر شوند.

جداکردن جزء از کل: تجسم دیگر انسداد ناشی از تراکم وارونه محدودیتهای ساختگی است و آن عدم توانایی در محدود کردن مشکلات به طور مناسب به گونه­ای که قابل حل شوند. مشکلات تقریباً هیچ گاه به روشنی مشخص نمی­شوند. بنابراین، مشکل گشایان باید تعیین کنند که مشکل واقعی چیست. آنها باید اطلاعات غیر دقیق، گمراه کننده یا نامربوط را به منظور تعریف صحیح مشکل و ایجاد راه حلهای مناسب تصفیه کنند. عدم توانایی در تفکیک پدیده­های مهم از غیر مهم در متراکم کردن مشکلات به طور مناسب، به عنوان یک انسداد ادراکی عمل می­کند زیرا پیچیدگی مشکل را بیش از حد جلوه می­دهد و مانع از یک تعریف ساده می­شود.

بی­خیالی: بعضی از انسدادهای ادراکی نه به دلیل عادت به تفکر ضعیف یا به دلیل مفروضات نامناسب بلکه به دلیل ترس، نادانی، ناامنی یا فقط تنبلی ذهنی ساده رخ می­دهد. دو نمونه مخصوصاً رایج انسداد ادراکی ناشی از بی خیالی از عدم کنجکاوی و جهت گیری در مقابل فکر کردن است.

عدم کنجکاوی: عدم توانایی در حل مشکل در مواقعی به دلیل خودداری از پرسش به منظور کسب اطلاعات، یا جست و جو برای داده‌هاست. افراد فکر می­کنند که اگر آنها مطلبی را بپرسند یا سعی در بیان دوباره مشکلی کنند ساده ­اندیش یا نادان به نظر بیایند. همچنین ممکن است تهدیدی برای دیگران باشند، زیرا حاکی از آن است، چیزی را که دیگران قبول کرده­اند ممکن است صحیح نباشد. این پدیده ممکن است مقاومت یا تعارض به وجود آورد، یا حتی برای بعضی مضحک به نظر آید. بنابراین، حل مشکل به گونه خلاق ذاتاً مخاطره آمیز است، زیرا به طور بالقوه مستلزم تعارض میان فردی است. علاوه بر آن مخاطره ­آمیز است زیرا مملو از اشتباه است. همان گونه که «لینوس پاولینگ» (LINUS PAVLING) برنده جایزه نوبل گفت: «اگر شما می­خواهید اندیشه خوبی داشته باشید، تعداد زیادی داشته باشید، زیرا اکثر آنها بد هستند».

جهت گیری در مقابل فکر کردن: دومین جلوه انسداد ادراکی ناشی از بی­خیالی گرایش به پرهیز از انجام کار ذهنی است. این انسداد، مانند اکثر انسـدادهـای دیـگر، تـا انـدازه­ای یـک جهت گیری فرهنگی و همچنین یک جهت­گیری شخصی است. آخرین باری که فردی به شما گفت: «متأسفم نمی­توانم همراه تو به میهمانی بیایم زیرا باید فکر کنم»، کی بوده است؟ یا «لازم نیست تو به خرید بروی، به فکر کردن در رابطه با فلان موضوع ادامه بده». این عبارات، طعنه آمیز به نظر می­آیند و نشان دهنده تعصبی است که مردم نسبت به عمل کردن، تا فکر کردن یا به فضا خیره شدن و تنها فعالیت ذهنی پرداختن دارند. این امر به معنای رؤیا دیدن یا خیال‌پردازی نیست، بلکه فکر کردن است.

رفع انسدادهای ادراکی: انسدادهای ادراکی خاص، افراد را از حل مشکلات به گونه خلاق باز می­دارد. این انسدادها، دامنه تعریف مشکل را تنگ می­کنند، توجه به راه حلهای جایگزین را محدود می­کنند و انتـخاب یـک راه حـل بهینه را مانع می­شوند. بر انسدادهای ادراکی نمـی­توان فـائق آمـد، زیـرا اکـثر آنها ماحصل سال ها فرایند ذهنی شکل­گیری عادات هستند. چیره شدن بر آنها مستلزم تمرین در اندیشیدن به طرق مختلف طی دوره زمانی طولانی است. ازسوی دیگر، با آگاهی از انسدادهای ادراکی خـود و اجرای روش های مخصوص می­توانیم مهارت های حل مسئله را به گونه خلاق افزایش دهیم.

مراحل تفکر خلاق: اولین مرحله فائق آمدن بر انسدادهای ادراکی به طور ساده تشخیص این نکته است که حل خلاق مشکل مهارتی است که می­تواند پرورش یابد. به کارگیری خلاقیت درحل مسئله کیفیتی نیست که گروهی دارای آن و گروهی فاقد آن باشند. همان گونه که «دائو» خاطرنشان کرده است: «نتایج پژوهشها نشان می­دهد که پرورش خلاقیت مسئله افزایش توانایی فرد درآوردن امتیاز بالا در آزمون ضریب هوشی (IQ) نیست، بلکه موضوع بهبود نگرشهای ذهنی فرد و عادات و پرورش مهارت های خلاقی است که از زمان بچگی به صورت غیرفعال در گوش های پنهان شده است».

پژوهشگران به طورکلی هم رأی هستند که حل خلاق مشکل چهار مرحله دارد:

آمادگی: این مرحله شامل جمع آوری اطلاعات، تعریف مشکل، ایجاد راه حلهای جایگزین و بررسی آگاهانه تمام اطلاعات دردسترس است. تفاوت اصلی میان حل خلاق مشکل به صورت ماهرانه و حل عقلایی مشکل این است که چگونه با اولین مرحله برخورد می­شود. حل­کنندگان مشکل به صورت خلاق انعطاف پذیرتر و روان­تـر در جمع­آوری اطلاعات وتعریف مشکل، ایجاد جایگزین و بررسی گزینه­ ها هستند. درحقیقت در این مرحله است که آموزش درحل خلاق مسئله میتواند به طور قابل ملاحظه ­ای اثربخش باشد.

تکوین: که اکثراً شامل فعالیت ذهنی ناآگاهانه ­ای است که در آن ذهن، افکار غیر مرتبط را به دنبال یک راه حل با هم ترکیب می­کند و تلاش آگاهانه وجود ندارد.

روشنگری: زمانی رخ می­دهد که بصیرتی موجود باشد و یک راه خلاق به طور رسا بیان شود.

تأیید: مرحله آخر که شامل ارزیابی راه حل خلاق نسبت به برخی از ستانده های قابل قبول می شود.

به «مراحل خلاقیت» که شامل شش مرحله است، می­پردازیم:

کسب دیدگاه و نگرش موافق نسبت به فکرهای نوین (ترک ترس و وحشت از شکست و انتقاد)؛

داشتن حساسیت نسبت به موضوع، جمع آوری اطلاعات دررابطه با موضوع و کسب دانش؛

آمادگی برای خلاقیت ازطریق کسب موادخام، انتظام بخشیدن به کارها برای رسیدن به هدف، رفع انواع موانع خلاقیت در شناسایی و رسیدن به هدف که در این راه باید از اطلاعات دیگران و پیش فرضها استفاده کرد.

سلامت فکر: جمع آوری ایده­های مختلف و اطلاعات در یک جا، در این مرحله باید پس از اتمام تراوش افکار نوین به ارزیابی پرداخت.

اصل: در این راه ایده ­ها و فکرهای جدید را که به نظرمان می­رسد درهمان لحظه ارزیابی نکنیم، زیرا باعث قطع شدن تراوش فکرهای جدید می­شویم. باید آن را ابتدا یادداشت کرد و سپس به ارزیابی تمام افکار تولید شده نشست.

فعالیت ضمیر ناخودآگاه؛ این مرحله را مرحله «خواب یا تأمل بر  مسئله» نیز گویند. یعنی در این مرحله چون ایده­ های جدید را جمع آوری کرده­ایم، می­خواهیم از این ایده ­ها فکر جدید بسازیم. نباید به ذهن فشار آوریم، بلکه باید بر موضوع تمرکز یابیم. درخشش ناگهانی فکر جدید و جواب.

پرورش نوآوری

آزادکردن خلاقیت بالقوه ­تان، البته برای ساختن یک مدیر موفق از شما کافی نیست که چالش عمده هم کمک به آزادکردن خلاقیت بالقوه در دیگران است. پرورش نوآوری و خلاقیت میان افرادی که با آنها کار می­کنیم در هرحال مانند افزایش خلاقیت خودمان چالش بزرگی است.

به طورکلی و صرف نظر از تعاریف پراکنده، پرورش نوآوری شامل سه اصل اساسی زیر است که این سه اصل به خودی خود از اصول مدیریتی­اند:

افراد را از یکدیگر جدا و سپس آنها را با هم جور کنید. مثال: اجازه دهید افراد به تنهایی و همین طور با گروه ها و گروه های ضربت کار کنند. گروه ها یا گروه های فرعی رقیب را جدا کنید. نظارت و گوشزد کنید. مثال: با مشتریان صحبت کنید و عوامل برانگیزنده به کار ببرید. نقش های چندگانه را پاداش دهید.

قهرمان فکر، حامی و ناصح، قانون شکن.

اصول مدیریت برای نوآوری

اگر یک نظام حمایتی مدیریت وجود نمی­داشت که حل خلاقانه مشکل را پرورش دهد و نوآوری را دنبال کند، هم «پرسی اسپنسر» و هم «اسپنس سیلور» در اندیشه­های خلاق خود نمی­توانستند موفق شوند.

در هر مورد ویژگی های خاصی در سازمان های آنها موجود بود که توسط مدیران اطراف آنها پرورش یافته بود و بدعت گذاری آنها را امکان پذیر ساخت. همان طور که در مبحث قبلی آورده شد، اصول مدیریت برای نوآوری شامل ۳ اصل عمده است:

  • جداسازی افراد از یکدیگر، جورکردن افراد با هم
  • نظارت و گوشزدکردن
  • پاداش به افرادی که چندین نقش را ایفا می کنند

نتیجه گیری

همه­ی سازمان ها برای بقا نیازمند اندیشه­های نو و نظرات بدیع و تازه ­اند. خلاقیت و نوآوری چنان به هم درآمیخته ­اند که ارایه تعریف مستقلی از هرکدام دشوار است. خلاقیت، پیدایی و تولید یک اندیشه و فکر نو است درحالی که نوآوری عملی ساختن آن اندیشه و فکر است

برای آنکه ایده جدیدی خلق شده و توسعه یابد، باید نیروهای پیش برنده بر نیروهای بازدارنده غلبه کنند و شرایط به گونه ­ای باشد که نیروهای پیش برنده ما را به سوی نظر و شیوه جدید رهنمون گردد. در زمینه فنون و تکنیک های خلاقیت و نوآوری شیوه ­های متنوعی مانند تحرک مغزی، ارتباط اجباری، تجزیه و تحلیل مورفولوژیک (ریخت شناسانه)، گردش تخیلی، سؤالات ایده برانگیز تفکر موازی مدنظر بوده که عمده این روش ها در راستای رفع انسدادهای ادراکی و پرورش نوآوری نقش تسهیل کنندگی دارند. شاید یکی از مهم ترین عوامل تسهیل و تقویت توان خلاقیت و نوآوری در سازمان ساختار مناسب و تشکیلات متناسب با اهداف موردنظر است. طبق نظر «برنز» (BURNS) و «استالکر» (STALKER) ساختار زیستی یا ارگانیک ساختار مناسب خلاقیت و نوآوری در سازمان است.

طبق آخرین دستاوردهای علمی، عوامل مؤثر درخلاقیت و نوآوری به چهار دسته تقسیم شده، این عوامل عبارتند از:

  • به کارگیری وجذب نیروهای خلاق و نوآور به سازمان
  • امکانات مناسب تحقیقاتی ومالی برای کوششهای نوآورانه
  • آزادی عمل کافی در انجام فعالیت ها و تلاشهای خلاق
  • همچنین به کارگیری نتایج حاصل ازفعالیت های خلاق و دادن پاداش مناسب به افراد خلاق.

در خاتمه ذکر این نکته ضروری است که تبادل فرهنگی میان سازمان ها و در کنار هم قراردادن افراد محافظه کار و سنتی با افراد نوجو و ایجاد محیطی که در آن اطلاعات و نظرات به سهولت مبادله می­گردند، همه تسهیلاتی است که مجموعه سازمانی را به سوی نوآوری و خلاقیت سوق می­دهد.

مولف: شهرام حمامی ترقی
آلبوم تمبرهای یادگاری من جلد سه فقط برای مدیران 
فهرست

برچسب ها:
درج دیدگاه