روزی روزگاری شاهزاده جوانی بود که پادشاه سرزمین همسایهاش او را دستگیر و زندانی کرد. پادشاه میتوانست شاهزاده جوان را بکشد…
محقق در زمینه کسب و کار
مولف و نویسنده
مدرس علوم تجارت
تحلیلگر زبان بدن و چهره خوانی
ارائه دهنده پروژه کسب و کار
محقق در زمینه کسب و کار
مولف و نویسنده
مدرس علوم تجارت
تحلیلگر زبان بدن و چهره خوانی
ارائه دهنده پروژه کسب و کار
روزی روزگاری شاهزاده جوانی بود که پادشاه سرزمین همسایهاش او را دستگیر و زندانی کرد. پادشاه میتوانست شاهزاده جوان را بکشد…
روزی از دانشمندی ریاضیدان، نظرش را درباره زن و مرد پرسیدند … او جواب داد : اگر زن یا مرد…
دو دوست با پای پیاده از جادهای در بیابان عبور میکردند. بین راه سر موضوعی اختلاف پیدا کردند و به…
بینوایی هر روز در بازار گدایی میکرد و مردم حماقت او را دست می انداختند. دو سکه به او نشان…
یک شب سرد پاییز یک پروانه اومد پشت پنجره اطاق پسرک و به شیشه زد: تیک! تیک! تیک! پسرک که…
پسر فقیری که از راه فروش خرت و پرت در محله های شهر، خرج تحصیل خود را به دست می…
یک روز یک پسر کوچولو که می خواست انشا بنویسه از پدرش میپرسه: پدر جان؛ لطفاً برای من بگین سیاست…
روزی گدایی به دیدن صوفی درویشی رفت و دید که او روی تشکی مخملین در میان چادری زیبا که طنابهایش…